الْعَجْزُ آفَةٌ وَ الصَّبْرُ شَجَاعَةٌ وَ الزُّهْدُ ثَرْوَةٌ وَ الْوَرَعُ جُنَّةٌ وَ نِعْمَ الْقَرِینُ
الرِّضَى
ناتوانى، آفت است
و شکیبایى، شجاعت
و زهد، ثروت
و پرهیزکاری، سپر نگه دارنده است
و چه همنشین خوبىاست راضى بودن.
Helplessness is calamity; Patience is a kind of bravery; To sever attachments with the
;wicked world is the greatest wealth; Piety is the best weapon of defense
Submission to Allah’s Will is the best companion
نهج البلاغه-حکمت4
الْبُخْلُ عَارٌ وَ الْجُبْنُ مَنْقَصَةٌ وَ الْفَقْرُ یُخْرِسُ الْفَطِنَ عَنْ حُجَّتِهِ وَ الْمُقِلُّ غَرِیبٌ فِی بَلْدَتِهِ .
بخل، ننگ و ترس، نقصان است. و تهیدستى مرد زیرک را در برهان کند مى سازد، و انسان تهیدست در شهر خویش نیز بیگانه است.
Avarice is disgrace; cowardice is a defect ; poverty often disables an intelligent man from arguing his case; a poor man is a stranger in his own town
نهج البلاغه-حکمت3
أَزْرَى بِنَفْسِهِ مَنِ اسْتَشْعَرَ الطَّمَعَ وَ رَضِیَ بِالذُّلِّ مَنْ کَشَفَ عَنْ ضُرِّهِ وَ هَانَتْ عَلَیْهِ نَفْسُهُ مَنْ أَمَّرَ عَلَیْهَا لِسَانَهُ .
آن که جان را با طمع ورزى بپوشاند، خود را پست کرده و آن که راز سختى هاى خود را آشکار سازد، خود را خوار کرده و آن که زبان را بر خود حاکم کند، خود را بى ارزش نموده است.
He who is greedy is disgraced; he who discloses his hardship will always be humiliated; he who has no control over his tongue will often have to face discomfort
نهج البلاغه-حکمت2
کُنْ فِی الْفِتْنَةِ کَابْنِ اللَّبُونِ لَا ظَهْرٌ فَیُرْکَبَ وَ لَا ضَرْعٌ فَیُحْلَبَ
در فتنه ها، چونان شتر دو ساله باش، نه پشتى دارد که سوارى دهد، و نه پستانى تا او را بدوشند.
During civil disturbance adopt such an attitude that people do not attach any importance to you – they neither burden you with complicated affairs, nor try to derive any advantage out of you
نهج البلاغه-حکمت1